Kooch-E Asheghaneh
Alireza Assar
5:14بنمای رخ که باغ و گلستانم آرزوست بگشای لب که قند فراوانم آرزوست ای آفتاب حسن برون آ دمی ز ابر کان چهره مشعشع تابانم آرزوست گفتی به ناز بیش مرنجان مرا برو آن گفتنت که بیش مرنجانم آرزوست آن دفع گفتنت که برو شه به خانه نیست آن ناز و باز تندی دربانم آرزوست زین همرهان سست عناصر دلم گرفت شیر خدا و رستم دستانم آرزوست زین خلق پر شکایت گریان شدم ملول آن های و هوی و نعره مستانم آرزوست بالله که شهر بی تو مرا حبس می شود آوارگی کوه و بیابانم آرزوست یک دست جام باده و یک دست زلف یا رقصی چنین میانه میدانم آرزوست دی شیخ با چراغ همی گشت گرد شهر کز دیو و دل ملولم و انسانم آرزوست گفتند یافت می نشود گشته ایم ما گفت آنچه یافت می نشود آنم آرزوست گفت آنچه یافت می نشود آنم آرزوست بالله که شهر بی تو مرا حبس می شود آوارگی کوه و بیابانم آرزوست یک دست جام باده و یک دست ذلف یار رقصی چنین میانه میدانم آرزوست دی شیخ با چراغ همی گشت گرد شهر کز دیو و دد ملولم و انسانم آرزوست گفتند یافت می نشود گشته ایم ما گفت آنچه یافت می نشود آنم آرزوست گفت آنچه یافت می نشود آنم آرزوست