Farvardin
Aminollah Rashidi
4:37شبها آهنگ جانسوزی پیچد در قلب کوهستان بانگی از نایی آتشبار همچون بانگ نای چوپان تنها هر شب آنجا صیدی نیمه جان دور از آشیان راهی بیکران می پوید نقش آرزو گاهی در زمین گه در آسمان می جوید می جوید عشقی را کز دنیایی دیگر باشد وز دنیایی بهتر باشد چون شمعی همه شب بر رخ او خنده زند مهرش بر سر باشد کی جز ناکامی کامش باشد کی جز محنت فرجامش باشد او از خون دل می در جامش باشد او از یاران یاری می خواهد او از می هشیاری می خواهد می خواهد صیدی وحشی رامش باشد آه اما کی گردد پیدا یارِ غمخواری در این دنیا دل باید ماند تنها شبها آهنگ جانسوزی پیچد در قلب کوهستان بانگی از نایی آتشبار همچون بانگ نای چوپان تنها هر شب آنجا صیدی نیمه جان دور از آشیان راهی بیکران می پوید نقش آرزو گاهی در زمین گه در آسمان می جوید می جوید عشقی را کز دنیایی دیگر باشد وز دنیایی بهتر باشد چون شمعی همه شب بر رخ او خنده زند مهرش بر سر باشد اگر دستم دهد روزی که انصاف از تو بستانم اگر دستم دهد روزی که انصاف از تو بستانم قضای عهد ماضی را شبی در دیور افشانم چنانت دوست میدارم چنانت دوست میدارم که گر روزی فراق افتد تو صبر از من توانی کرد و من از تو صبر نتوانم شبان آهسته مینالم مگر دردم نهان ماند به گوش هر که در عالم رسید آواز پناهم