Atreh Toh
Ebi
4:48قلب تو قلب پرنده پوستت اما پوست شير زندون تنو رها کن ای پرنده پر بگير اون ور جنگل تن سبز پشت دشت سر به دامن اون ور روزای تاريک پشت نيم شبای روشن برای باور بودن جايی شايد باشه شايد برای لمس تن عشق کسی بايد باشه بايد که سر خستگياتو به روی سينه بگيره برای دلواپسی هات واسه سادگيت بميره قلب تو قلب پرنده پوستت اما پوست شير زندون تنو رها کن ای پرنده پر بگير حرف تنهايی قديمی اما تلخ و سينه سوزه اولين و آخرين حرف حرف هر روز و هنوزه تنهايی شايد يه راهه راهيه تا بی نهايت قصه هميشه تکرار هجرت و هجرت و هجرت اما تو اين راه که همراه جز هجوم خار و خس نيست کسی شايد باشه شايد کسی که دستاش قفس نيست قلب تو قلب پرنده پوستت اما پوست شير زندون تنو رها کن ای پرنده پر بگير