Bezan Baran
Ehaam
4:14چه کنم چه کنم چه کنم من، بی تو در این شب بارانی چه بگویم چه بگویم من، تمامِ مرا تو میدانی باران؛ چه قطره قطره می کُشی آرام چه کنم چه کنم چه کنم من، میانِ این نرسیدن ها تو خودت بگو چه باید کرد، با غمِ تو را ندیدن ها باران؛ چه قطره قطره می کُشی آرام صدایی نیست در این کوچه ی دلتنگی نگاهم کن، من که تسلیمت شدم با که می جنگی بعد از تو حسرت به دل ماندم برای دیدنت رفته ای اما تو را هر جای شهر می بینمت بعد از تو این آسمان هرگز آبی نشد شب به شب باریدم اما این دلم خالی نشد دردِ دلتنگی مگر یک لحظه عادت می شود با خبر باشم خیالم از تو راحت می شود بعد از تو این آسمان هرگز آبی نشد شب به شب باریدم اما این دلم خالی نشد چه کنم چه کنم چه کنم من، با غمی که بسته بالم را تو که هر خاطره ات هر شب می کِشد به گریه حالم را چه کنم چه کنم چه کنم من، تو که هیچ عین خیالت نیست دلی که پای تو شاعر شد اما یک بیتش یادت نیست بعد از تو حسرت به دل ماندم برای دیدنت رفته ای اما تو را هر جای شهر می بینمت بعد از تو این آسمان هرگز آبی نشد شب به شب باریدم اما این دلم خالی نشد درد دلتنگی مگر یک لحظه عادت می شود با خبر باشم خیالم از تو راحت می شود بعد از تو این آسمان هرگز آبی نشد شب به شب باریدم اما این دلم خالی نشد