Bavarnakardi
Farzin
5:00ای زندگی من خسته ام تا کی سکوت تا کی اسیر ای مرگ تن این دست من دستم بگیر دستم بگیر در سینه ام ای آرزو محض خدا دیگر بمیر ای لحظه ها من از شما سر خورده ام ترکم کنید ای روز و شب من آدمی دل مرده ام ترکم کنید من تا گلو در حسرتم افسرده ام ترکم کنید از وحشت فردای خود آزرده ام ترکم کنید ای اشک گرم آروم بریز بر گونه ی بیمار من لذت ببر ای غم تو هم از این همه آزار من در لحظه ی بیداد غم کی میشود غمخوار من ای لحظه ی پایان من این امشب رو فردا نکن درد بزرگ بودنم را ای زمان حاشا نکن ای لحظه ها من از شما سر خورده ام ترکم کنید ای روز و شب من آدمی دل مرده ام ترکم کنید