Raze Helen
Helen Matevosian
دلواپست میشم از بس که مظلومی طوفانی تو چشمات داری و آرومی تو دستای سردت سراپا آتیشم کنارتم اما دلواپست میشم زندگی شیرینه اما کنار تو پر میکشم اما توی حصار تو دلواپست میشم جوری که میمیرم من حتی از خنده ات دلشوره میگیرم شاید حواست نیست چه قدر دوست دارم که حتی یک لحظه هم تنهات نمیذارم دلواپست میشم جوری که میمیرم من حتی از خنده ات دلشوره میگیرم شاید حواست نیست چه قدر دوست دارم که حتی یک لحظه هم تنهات نمیذارم تو هستی که روحم خوشحال و خوشبخته ببخش اگه گاهی تحملم سخته من به چشای تو یه جوری وابسته ام که همه درارو روی خودم بستم تو هستی که روحم خوشحال و خوشبخته ببخش اگه گاهی تحملم سخته من به چشای تو یه جوری وابسته ام که همه درارو روی خودم بستم دلواپست میشم جوری که میمیرم من حتی از خنده ات دلشوره میگیرم شاید حواست نیست چه قدر دوست دارم که حتی یک لحظه هم تنهات نمیذارم دلواپست میشم جوری که میمیرم من حتی از خنده ات دلشوره میگیرم شاید حواست نیست چه قدر دوست دارم که حتی یک لحظه هم تنهات نمیذارم