Kavire Del
Marjan
4:27تو اگه قصه بخوایی دل پر غصه بخوایی همه شهر برات قصه میگن قصه از این دل پرغصه میگن پس بذار منم برات قصه بگم بگم ای همدم من توی این دشت بزرگ که بهش دنیا میگن چرا من مثل یک شبکور سیاه باید از نور گریزون باشم یا چرا مثل یک زنبور نحیف باید از باد هراسون باشم چرا پس دست نوازشگر باد خرمن زلف منو شونه نکرد یا چرا شادی دنیای شما تو دل غم زده ام خونه نکرد چرا من مثل یک خنیاگر پیر باید از دور زمان دور باشم یا که چون شبنم پاکیزه صبح خالی از تابش یک نوری باشم ببین ای همدم من تو اگه قصه بخوایی دل پر غصه بخوایی همه شهر برات قصه میگن قصه از این دل پرغصه میگن قصه از این دل پرغصه میگن قصه از این دل پرغصه میگن قصه از این دل پرغصه میگن