گمشده (اثری ازهمایون خرم و شعر تورج نگهبان)
Marzieh
اشک من هویدا شد دیده ام چو دریا شد در میان اشک من سایه تو پیدا شد موج اتشی از غم زان میانه بر پا شد اشک من هویدا شد دیده ام چو دریا شد تو برفتی وفا نکرده نگهی سوی ما نکرده نکند ای امید جانم که نیایی خدا نکرد به یاری شکستگان چرا نیایی چه بی وفا چه بی وفا چه بی وفایی به یاری شکستگان چرا نیایی چه بی وفا چه بی وفا چه نی وفایی اشک من هویدا شد دیده ام چو دریا شد تو که گفتی اگر به اتشم کشی وگر ز غصه ام کشی تو را رها نمیکنم من تو که گفتی اگر به.اتشم کشی وگر ز غصه ام کشی تو را رها نمی کنم من نه کشته ام تو را ز غم نه اتشت به جان زدم که می کشی ز من تو دامن اشک من هویدا شد دیده ام چو دریا شد ای چرا برم نمانده رفتی به سوز غم نشانده رفتی به سوز غم نشانده رفتی تو که گفتی اگر به اتشم کشی وگر ز غصه ام کشی تو را رها نمیکنم من تو که گفتی اگر به اتشم کشی وگر ز غصه ام کشی تو را رها نمیکنم من نه کشته ام تو را ز غم نه اتشت به جان زدم که می کشی ز من تو دامن اشک من هویدا شد دیده ام چو دریا شد در میان اشک من سایًه تو پیدا شد در میان اشک من سایًه تو پیدا شد