Esharate Nazar
Milad Derakhshani
4:36پشت شیشه برف می بارد پشت شیشه برف می بارد در سکوت سینه ام دستی دانه اندوه می کارد چون نهالی سست می لرزد روحم از سرمای تنهایی میخزد در ظلمت قلبم وحشت دنیای تنهایی دگرم گرمی نمیبخشی عشق ای خورشید یخ بسته سینه ام صحرای نا امیدیست خسته ام از عشقم ، خسته پشت شیشه برف می بارد پشت شیشه برف می بارد در سکوت سینه ام دستی دانه اندوه میکارد بعد از او برهرچه رو کردم دیدم افسون سرابی بود آنچه میگشتم به دنبالش وای بر من نقش خوابی بود دگرم گرمی نمیبخشی عشق ای خورشید یخ بسته سینه ام صحرای نا امیدیست خسته ام از عشقم ، خسته دگرم گرمی نمیبخشی سینه ام صحرای ناامیدیست خسته ام از عشقم خسته دیدم ای بس آفتابی را که او پیاپی در غروب افزود آفتاب بی غروب من ای دریغا در جنوب افزود بعد از او دگر چه میجویم بعد از او دگر چه میپایم اشک سردیت را بیافشانم عبور گرمیت را بیاسایم