Bahaneh
Moein
4:12چشای تو نور کوچه باغ روزه چشای من ظلمت شب نیازه با همدیگه راز و نیازی داشتیم حکایت دور و درازی داشتیم با همدیگه راز و نیازی داشتیم حکایت دور و درازی داشتیم اما پس اون آشنایی اون هم دلی، اون هم زبانی از گرد راه اومد جدایی رفتی و چشم برام گذاشتی تو این قفس تنهام گذاشتی حالا نمیدونم کجایی کاشکی یکی بود ما رو با هم آشتی می داد کاشکی چشامون باز تو چشم هم می افتاد امروز اگه تاریک و خاموش وسیاهه فردا که شد دنیا پر از خورشید و ماهه امروز اگه تاریک و خاموش وسیاهه فردا که شد دنیا پر از خورشید و ماهه اما پس اون آشنایی اون هم دلی، اون هم زبانی از گرد راه اومد جدایی رفتی و چشم برام گذاشتی تو این قفس تنهام گذاشتی حالا نمیدونم کجایی کاشکی یکی بود ما رو با هم آشتی می داد کاشکی چشامون باز تو چشم هم می افتاد امروز اگه تاریک و خاموش وسیاهه فردا که شد دنیا پر از خورشید و ماهه امروز اگه تاریک و خاموش وسیاهه فردا که شد دنیا پر از خورشید و ماهه امروز اگه تاریک و خاموش وسیاهه فردا که شد دنیا پر از خورشید و ماهه امروز اگه تاریک و خاموش وسیاهه