Khan Baji
Mohsen Namjoo
7:45سوزن می شوم سوزناک در رگ پای خودم بالا میروم سر شکسته تا قلبم میروم فرو که تا چاقانا بالایش میروم که قلبم میشکند تا بریزد خونش تا بریزد خونش شور انگیز اکنون دست میکنم در تو تا به در آرمت از میان دو بر گلو مانده عشق شورانگیز من دست میکنم در تو شورانگیز فواره پایم از فلک میگذرد که نمیدانم چیست میخواهی اصلا از این شعر بگذرم تا قند حبه کنیم و بنوشیم شورانگیز سر تا به پا عین طالبی، طالبی طالبی همین که گفتم را هم پاره کنم اصلا زاج بجوم، شاش بشوم، کات بزنم همه این نرمی ها را عین طالبی فواره پایم از فلک گذشتن گرفت بیا تا از صد ابر بگذریم و به صد دشت شقایق و زرتشت حرف نزن بیا بقیه اش را بشنو نوح میشوم، کشتی ام را سوار شو با صد بلبل دیگر بخوان درست و حرفت نباشد بیا باقی اش میان باغ میشویم سپس دستت را بده حرفت نباشد سوزن شده ام دیگر در پای خود فرو سو ساتور شده ام بر دست تو حرف نزن دستت را بده تا فرو شوم شوم که تا چاقانا بالا چا خونش را جمع کن ساتور بوده ام همیشه که که فواره دستم از همان فلک می گذرد