Nafas Jan
Roozbeh Nematollahi
3:10بازآمدم چون عید نو تاقفل زندان بشکنم این چرخ مردم خوار را چنگال ودندان بشکنم من نشکنم جز جور را یا ظالم بد قول را گر ذره ای دارد نمک میرم اگر آن بشکنم ز آغاز عهدی کرده ام کین جان فدای شه کنم بشکسته بادا پشت جان گر عهد و پیمان بشکنم امروز همچون آصفم شمشیر و فرمان در کفم تا گردن گردنکشان در پیش سلطان بشکنم گر پاسبان گوید که هی بر وی بریزم جام می دربان اگر دستم کشد من دست دربان بشکنم چرخ ار نگردد گرد دل از بیخ و اصلش برکنم گردون اگر دونی کند گردون گردان بشکنم گر پاسبان گوید که هی بر وی بریزم جام می دربان اگر دستم کشد من دست دربان بشکنم چرخ ار نگردد گرد دل از بیخ و اصلش برکنم گردون اگر دونی کند گردون گردان بشکنم شما مست نگشتید و وزآن باده نخوردید چه دانید چه دانید که ما در چه شکاریم در این خاک در این خاک در این مزرعه پاک به جز مهر به جز عشق دگر بذر نکاریم گر پاسبان گوید که هی بر وی بریزم جام می دربان اگر دستم کشد من دست دربان بشکنم چرخ ار نگردد گرد دل از بیخ و اصلش برکنم گردون اگر دوری کند گردون گردان بشکنم شما مست نگشتید و وزآن باده نخوردید چه دانید چه دانید که ما در چه شکاریم در این خاک در این خاک در این مزرعه پاک به جز مهر به جز عشق دگر بذر نکاریم شما مست نگشتید و وزآن باده نخوردید