Setareye Donbaleh Dar
Ebi
5:38کو آن شب ها آن بی خوابی ها کو آن تب ها آن بی تابی ها کو در بحر مواج عشقت غم جستن ها محنت یابی ها جانکاهم کو فغان و آهم کو کو عشق لت پرور من کو آن ماهی که بنگرد گاهی عکس خود را در ساغر من گر که جدا افتادم یاد رخ صیادم چون گذرد از یادم پر گُل می گردد بستر من گر که جدا افتادم یاد رخ صیادم چون گذرد از یادم پر گُل می گردد بستر من بر لب چو آورم نامش، کام جانم شیرین گردد بخت سیاه من روزی، چون موی او زرین گردد گردد مه فلک شرمنده یک شب که روی او تابنده همچون رخ مه و پروین گردد گر که جدا افتادم یاد رخ صیادم چون گذرد از یادم پر گل می گردد بستر من بر لب چو آورم نامش کام جانم شیرین گردد بخت سیاه من روزی چون موی او زرین گردد گردد مه فلک شرمنده یک شب که روی او تابنده همچون رخ مه و پروین گردد گر که جدا افتادم یاد رخ صیادم چون گذرد از یادم پر گل می گردد بستر من گر که جدا افتادم یاد رخ صیادم چون گذرد از یادم پر گل می گردد بستر من