زنگها برای که به صدا در میآیند
سبحان اکرامی, مهبد قناعت پیشه, & شیرین سپه راد
مرا که با تو شادم پریشان مکن بیا و سیل اشکم به دامان مکن بیا بیا به خاطر عشقم دل مرا یک دم ز غم جدا کن ز غم جدا کن من عاشقم به پای این پیمان اگر ندادم جان مرا رها کن مرا رها کن رمیده جان و دل شکسته منم به پای تو نشسته منم به ماتم جوانی نشسته ناامید و خسته شکسته ای دل مرا به من بگو چرا چرا به سنگ غم ها از این قفس کجا گریزم که همچو مرغ شکسته بالم نمی دانم به غم چه گویم اگر بپرسد کسی ز حالم فلک به سنگ کینه ها شکسته قامت مرا مگر چه کرده ام خدایا شکسته، سرشکسته پا ز عشق و زندگی جدا کنون کجا روم خدایا بیا بیا به خاطر عشقم دل مرا یک دم ز غم جدا کن ز غم جدا کن من عاشقم به پای این پیمان اگر ندادم جان مرا رها کن مرا رها کن مرا که با تو شادم پریشان مکن بیا و سیل اشکم به دامان مکن بیا بیا به خاطر عشقم دل مرا یک دم ز غم جدا کن ز غم جدا کن من عاشقم به پای این پیمان اگر ندادم جان مرا رها کن مرا رها کن