Lalaee
Viguen
6:15افتاده ام از مستی در کوی سرگردانی اینک من و از هستی این بی سر و سامانی این ره ندارد پایان میدانم و میدانی تا کی دل از من سوزد در سینه ی ناشادم تا کی برد موج غم بر آسمان فریادم دیگر نمیخواهد دل سوزد ز درد دیرین نفرین به عشقم نفرین نفرین بر این غم نفرین دیگر نمیخواهد با دیده ی گریان راهه وفا جوید حیران و سرگردان دیگر نمیخواهد افسرده و خسته غمگین نظر دوزد بر این در بسته