Dele Divaneh
Viguen
4:15دامن کشان ساقی می خواران از کنار یاران مست و گیسوافشان میگریزد در جام مِی از شرنگ دوری وز غم مهجوری چون شرابی جوشان مِی بریزد دارم قلبی لرزان به رهش دیده شد نگران ساقی می خواران از کنار یاران مست و گیسوافشان میگریزد دارم چشمی گریان به رهش روز و شب بشمارم تا بیاید دارم چشمی گریان به رهش روز و شب بشمارم تا بیاید آزرده دل از جفای یاری بی وفا دلداری ماه افسونکاری شب نخفتم با یادش تا دامن از کف دادم شد جهان از یادم راز عشقش را در دل نهفتم از چشمانش ریزد به دلم شور عشق و امید دامن از کف دادم شد جهان از یادم راز عشقش در دل تا نهفتم دارم چشمی گریان به رهش روز و شب بشمارم تا بیاید دارم چشمی گریان به رهش روز و شب بشمارم تا بیاید