Dele Divaneh
Viguen
4:15ریزش باران بر سر لانه چون دلم کرده ویران، خانه و آشیانه دیگر این لانه گشته ویرانه زان یادگار عشقت، مانده بر جا فسانه باد و باران ها برکند از جان آشیان من وه چه بی پروا مرغک زیبا برنگرد اینجا میبَرد طوفان آشیان ما ریزدم بر سنگ سیلی از باران آشیانِ خرابم مانده در دست طوفان جان من خسته، راه من بسته بال و پرم شکسته، دل ز غم ها پریشان ای هم آشیان، حال من بدان سوی من نیا، در سفر بمان کرده طوفان ها قصد جان من مانده دست غم آشیان من